شعر در مورد کباب
شعر در مورد کباب ,شعر طنز درمورد کباب,شعری در مورد کباب,شعر در مورد کباب,شعر درباره کباب,شعر در مورد جوجه کباب,شعر نو درمورد کباب,شعر طنز در مورد کباب,شعر طنز درباره کباب,شعری درباره کباب,شعر درباره کباب,شعر درمورد کباب,شعر درباره جوجه کباب,شعر درباره ی کباب,شعر در باره جوجه کباب,شعری درمورد جوجه کباب
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد کباب برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
بناب است شهرم، کبابش بنام
کنم بر شما، بنده عرض سلام
بنا شد در این شهر مهمان غریب
بود مردمش بس شریف و نجیب
شعر در مورد کباب
بسی با کبابش، بوند آشنا
ببخشد به خوانها کباب اش صفا
زیک قرن افزون بود شهرت اش
نگردد کسی سیر، از لذت اش
شعر طنز درمورد کباب
گر افتاد راهت به شهر بناب
تناول نما چند سیخی، در اینجا کباب
مشو غافل از دیدن شهرمان
بود با کباب اش همی میزبان
شعری در مورد کباب
شده ثبت ملی کباب بناب
بسان کباب اش، نباشد کباب
بگفتن بسی حرف دارد بناب
به وصف اش بباید نوشتن کتاب
شعر در مورد کباب
گر نه کباب کردن دلها شدش حلال
آن مست را بحل نکنم من کباب خویش
گر نزد دوست کشتن عاشق صواب شد
خسرو نه دوستیست که جوید صواب خویش
شعر درباره کباب
به آه از جگر داغدار قانع شو
که دلپذیرترست از کباب، بوی کباب
خوش باش که از راه پوچ گویی ها
به نیم چشم زدن سر به باد داد حباب
شعر در مورد جوجه کباب
خون بسته است اگر کباب خوری
خون خوری از کباب چگشاید
چون کمیت فلک طبق آورد
از خری در خلاب چگشاید
شعر نو درمورد کباب
این تویی تا به خواب می بینم
یا به شب آفتاب می بینم
در دل خویشتن خیال لبت
نمکی بر کباب می بینم
شعر طنز در مورد کباب
گفت کباب خور پی قوت دل بگفتمش
دل همگی کباب شد سوی شراب
ران فرس گفت شراب اگر خوری از کف هر خسی مخور
باده منت دهم گزین صاف شده ز خاک و خس
شعر طنز درباره کباب
هر دل که دید آب دو چشمم کباب ش
د برآب دیده ای، که دل کس شود کباب؟
جز یک شراب هر دو نخوردیم، پس چرا
چشم تو مست گشت و دل اوحدی خراب؟
شعری درباره کباب
دلم کباب شد از هجر آن دهان چو شکر
ز شکرش چه نمکها که بر کباب نیامد؟
بیار من که رساند؟ که: بی جمال تو، یارا
نظر به زهره و رغبت به آفتاب نیامد
شعر درباره کباب
بود خود در عشق تو هم سینه ریش و دل کباب
دیگر از هجرت نمکها بر کباب انداختم
شکر کردم تا در آتش دیدم این دل را چنین
زانکه می پنداشتم کین دل به آب انداختم
شعر درمورد کباب
گه میگردم بر آتش هجر کباب
گه سر گردان بحر غم همچو حباب
القصه چو خار و خس درین دیر خراب
گه بر سر آتشم گهی بر سر آب
شعر درباره جوجه کباب
بس به اشک آلوده شخصم، گوئیا
سیخی از آب کباب آلوده اند
هست خسرو را سؤالی زان دهن
کز پیش راه جواب آلوده اند
شعر درباره ی کباب
می شدند اهل وفا مهمان رویت بلکه شان
بر جگرهای کباب خویشتن مهمان شدند
لاف عشق و وصل یاران، این بدان ماندبدان
حاجیان در کعبه ماندند و به ترکستان شدند
شعر در مورد کباب
بیشتر بخوانید :