شعر در مورد اسم آوا
شعر در وصف اسم آوا,شعر در مورد اسم آوا,شعر درمورد اسم آوا,شعر با اسم آوا,شعر با کلمه آواره,شعری در وصف اسم آوا,شعری در مورد اسم آوا,شعری درمورد اسم آوا,شعری با اسم آوا,شعری با کلمه آواره
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم آوا برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
بغض خاموشم و آوا شدنم نزدیک است
گره ی کورم اگر، واشدنم نزدیک است
شهر من گم شده زیر تلی از خاکستر
در پی ام هستی و پیدا شدنم نزدیک است
شعر در وصف اسم آوا
عشق چادر زده چندی ست حوالی دلم
مژدگانی بده بر پا شدنم نزدیک است
” فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم “
عاشقت هستم و رسوا شدنم نزدیک است
شعر در مورد اسم آوا
وصلت دست من و چاک گریبان شما
شک ندارم که زلیخا شدنم نزدیک است
شعر درمورد اسم آوا
از این سراچه آوا و رنگ دل بگسل
به ارغوان ده رنگ و به ارغنون آوا
شعر با اسم آوا
ای بلبل خوش آوا، آوا ده
ای ساقی ، آن قدح باما ده
شعری در وصف اسم آوا
چون هزار آوا نمی خفتد ز عشق
خرقه جان بر هزار آوا فکن
شعری در مورد اسم آوا
رعد آوا مرکب تو از هر سو
هر ساعت برکشد چو نفخ آوا
شعری درمورد اسم آوا
ز لفظ خطیبان مدحت سرایت
همه عرصه عالم آوا گرفته
شعری با اسم آوا
چو راوی خاقانی آوا برآرد
صریر در شاه ایران نماید
شعری با کلمه آواره
هزار آوا به دستان رودسازان
شکوفه جامهای دلنوازان
شعر در وصف اسم آوا
گر هزار آوا کنون نوبت زند نشگفت از آنک
هر کجا گل شه بود نوبت هزار آوا زند
شعر در مورد اسم آوا
دم ز آوا برکش و با رنگ بی رنگی بساز
رنگ و آوا را بهل با ارغوان و ارغنان
شعر درمورد اسم آوا
همی ساز انوری با درد عشقش
که خلق از عشق او آوا برآورد
شعر با اسم آوا
عندلیبان را زشرم ناله ام مانند شمع
شعله آوا زبست آئینه منقارها
شعر با کلمه آواره
صیاد را بگوی که پر مشکن
این صید تیره روز بی آوا را
شعری در وصف اسم آوا
لباس راهبان پوشیده روزم
چو راهب زان برآرم هر شب آوا
شعری در مورد اسم آوا
چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد
بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت
شعری درمورد اسم آوا
هزار آوا ز شاخ گل سرایان
همه شب عشق ایشان را ستایان
شعری با اسم آوا
هزار آوا زبان بگشاد بر گل
چو مست عاشق اندر بست غلغل
شعری با کلمه آواره
به صحرا لاله پنداری ز بیجاده دهانستی
درخت سبز را گویی هزار آوا زبانستی
شعر در وصف اسم آوا
شده چو مجلس سیفی ز خرمی بستان
غزل سرایان بر شاخ گل هزار آوا
شعر در مورد اسم آوا
هیون ابر سیر تندر آوا
که لنگ و گنگ شد وزو ابر و تندر
شعر درمورد اسم آوا
نشستم از بر آن برق فعل رعد آوا
بجست زیر من آن بادپای که پیکر
شعر با اسم آوا
گر نکشد سرخ گل نقاب ز چهره
بلبل مسکین چگونه برکشد آوا
شعر با کلمه آواره
در آن میدان پر غوغا که بانگ کوس تندرسا
درید از هیبت آوا دل گردان کنداور
شعری در وصف اسم آوا
به بامداد به هنگام آنکه فصل بهار
به شاخ سرخ گل آوا برآورد تندر
شعری در مورد اسم آوا
چو بلبل برون آور از نای آوا
چو طوطی فرو ریز از کام شکر
شعری درمورد اسم آوا
توپهای خسروانی اینک آوا می کنند
رعد و برق و ابر خیزد چون دهان وا می کنند
شعری با اسم آوا
بر گل نظم چون هزار آوا
تا گه صبح می سرایم من
شعری با کلمه آواره
گفت آن زیرک که ای قوم پسند
درس خوانید و کنید آوا بلند
شعر در وصف اسم آوا
معنی طلب از ظاهر تنزیل چو مردم
خرسند مشو همچو خر از قول به آوا
شعر در مورد اسم آوا
تا نام کسی نخست ناموزی
در مجمع خلق چون کنیش آوا
شعر درمورد اسم آوا
ای روی داده صحبت دنیا را
شادان و برفراشته آوا را
شعر با اسم آوا
او را مجوی و علم طلب زیرا
بس کس که او فریفته به آوا شد
شعر با کلمه آواره
تهی مانده باغ از رخ دلکشان
نه از بلبل آوا نه از گل نشان
شعری در وصف اسم آوا
هر گه آن زاغ می کشد آوا
آید آوای او بدین مأوا
شعری در مورد اسم آوا
گاه می شد بلبل آوا در غزل
گاه می زد دست در قول و عمل
شعری درمورد اسم آوا
مهری یکی پیر نزار، آوا برآورده به زار
چون تندر اندر مرغزار جانی به هرجا ریخته
شعری با اسم آوا
مجلس ز می زیورزده، وز جرعه خاک افسر زده
صبح از جگر دم برزده، مرغ از که آوا داشته
شعری با کلمه آواره
به بانگ خوش گرامی شد سوی مردم هزار آوا
وزان خوار است زاغ ایدون که خوش و خوب نسراید
شعر در وصف اسم آوا
ز باد فقه و باد فقر دین را هیچ نگشاید
میان دربند کاری را که این رنگست و آن آوا
شعر در مورد اسم آوا
کرا در خام خم ندهند چون گوش از پی آوا
بود علمی اگر در عاشقی خود را علم سازد
شعر درمورد اسم آوا
در دل بلبل خزان از خار ناخن زد بسی
پیش گل برمی کشد چون چنگ آوا در بهار
شعر با اسم آوا
ز زیر پرده اگر آگهی تو جان نبری
از آن سبب که ازین پرده کس نداد آوا
شعر با کلمه آواره
گه رفته در هندوستان آلوده از عنبر دهان
طوطی صفت در کام جان شکر ز آوا ریخته
شعری در وصف اسم آوا
توپهای خسروانی اینک آوا می کنند
رعد و برق و ابر خیزد چون دهان وا می کنند
شعری در مورد اسم آوا
سماری سیر و کوه اندام و کوکب چشم و رعد آوا
جهان هیئت زمین طاقت قمر جبهت فلک جولان
شعری درمورد اسم آوا
به نغمه خوش داودی و از آن آوا
دلم چو مرغ به نغمه بر تو روی نهاد
شعری با اسم آوا
هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند
خویشتن را گرچه دون است، ای پسر، والا کند
شعری با کلمه آواره
اگر دینت همی باید ز دنیا دار پی بگسل
که حرصش با تو هر ساعت بود بی حرف و بی آوا
شعر در وصف اسم آوا
نام نیکو را بگستر شو به فعل خویش نیک
تات گوید «ای نکو فعل » آنکه ت او آوا کند
شعر در مورد اسم آوا
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمه هزار آوا
شعر درمورد اسم آوا
شبها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو میخواندم از لایتناهی.
آوای تو میآردم از شوق به پرواز
شبها که سکوت است و سکوت و سیاهی.
شعر با اسم آوا
امواج نوای تو، به من میرسد از دور
دریایی و من تشنهی مهر تو، چو ماهی.
وین شعله که با هر نفسم میجهد از جان
خوش میدهد از گرمی این شوق گواهی.
شعر با کلمه آواره
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق، تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی، هرچه تو گویی و تو خواهی.
شعری در وصف اسم آوا
اینکه قلبم اتاقی باشد خاموش کننده صداها
با دیوارهای مضاعف
و تو آن را به چشم نبینی،
جدایی همین است.
اینکه در درون جسمت تو را جستجو کنم.
جدایی از صمیم دل
و آوایت را در درون سخنانت جستجو کنم
شعری در مورد اسم آوا
در برابر این همه ستارهی عریان
این همه باران بى سوال،
یا چند آسمان بلند وُ
چند ترانه از خواب کودکى،
تو حاضرى باز آوازى از همان پسینِ پُر بوسه بخوانى!؟
شعری درمورد اسم آوا
بوسیدنت زلزله بود و
عشقت رگبار بهاری است ..
برای إمداد رسانی بیا
ورنه
آوار خواهم شد
بعد از این سیل دلتنگی..
شعری با اسم آوا
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمی دانم چه کار کنم
مثل پرنده ای لالم
که می خواهد آواز بخواند و نمی تواند
شعری با کلمه آواره
اگر فقط چشم هایت آبی بود
آواز دریا
در رودخانه ی چشم هایم شنیدنی بود
شعر در وصف اسم آوا
شب که آوایی نمی آید
از درون خامش نیزار های آبگیر ژرف
من امید روشنم را همچو تیغ آفتابی می سرایم شاد
شعر در مورد اسم آوا
کوه
با نخستین سنگها آغاز میشود
و انسان با نخستین درد
در من زندانیِ ستمگری بود
که به آوازِ زنجیر-اش خو نمیکرد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم
شعر درمورد اسم آوا
من
پرنده ای منتظر بودم
که سال های سال
نُت آوازش را
به نوکش گرفت.
شعر با اسم آوا
دنبال صدای تو می گردم
صدای حرف هایی که نمی زنی
آوازهایی که نمی خوانی و
آهی که نمی کشی.
شعر با کلمه آواره
تو را صدا کردم
در تاریکی ِ شب ها دلم صدایت کرد و
تو با طنین صدایم به سویم آمدی
با دستهایت برای دستهایم آواز خواندی
برای چشم هایم با چشم هایت
برای لب هایم با لب هایت
شعری در وصف اسم آوا
منزوی شدم
چون موش کوری که در دالان دستساز خویش جا بهجا میشود
و خورشید، ترجیعبندِ تمام آوازهای اوست…
شعری در مورد اسم آوا
نام تو را
حتی به کوه می گویم
تا کوه پر درآرد و پرنده شود
شعری با اسم آوا
امید چونان پرنده ایست
که در روح آشیان دارد
و آواز سر می دهد با نغمه ای بی کلام
شعری با کلمه آواره
آواز تازه ای بخوان
آوازی شبیه نوای داوود
با غزلی به زیبایی غزل های سلیمان
با صوتی حزین بخوان
با چشمانی شاد
و من روبروی تو به لبهایت فکر می کنم
و در این فکر
موسیقی متولد می شود…
شعر در وصف اسم آوا
گاهی تنهایی
آواز غمگین پرنده ای است
که هر روز جفتش را می خواند
و نمی داند
که آخرین بازمانده از نسل خویش است!
شعر در مورد اسم آوا
وقتى تو می آیى
به سرزمینی خوشبخت بدل می شوم
به سرزمینی پر از آواز پرنده
وقتى تو می روى
سر در گریبانم
مثل مردمی که
کسى را از دست داده اند…